English

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده در گفتگو با موج مطرح کرد:

ارتش چگونه در آزادسازی خرمشهر حضور داشت/مرور خاطرات ۱۲۱ ماه حضور در خط مقدم

یک جانباز و رزمنده ارتشی پیشکسوت که در زمان حمله عراق به ایران فرماندهی گردانی در خوزستان را برعهده داشت، خاطره حضور 121 ماه اش در دفاع مقدس از آغاز جنگ تحمیلی تا پایان عملیات مرصاد را بیان کرد.

ارتش چگونه در آزادسازی خرمشهر حضور داشت/مرور خاطرات 121 ماه حضور در خط مقدم

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده، از راویان دفاع مقدس که 121ماه در نبرد بی‌امان با دشمن ایران همیشه جاوید جنگیده و در همان راستا بارها مجروح شده، تا مرز شهادت پیش رفته و در انتها به افتخار 70 درصد جانبازی نائل آمده است، به مناسبت هفته دفاع مقدس به خبرنگار خبرگزاری موج گفت: دشمن در ساعت 2و30 دقیقه بعد از ظهر روز 31شهریور سال 1359 با تصور اینکه انقلابی در ایران رخ داده و ارتش این کشور متلاشی شده است، از زمین، هوا و دریا به کشور ما حمله کرد اما نمی‌دانست که ایرانی‌ها مردان غیوری هستند که در چنین شرایطی تن به ذلت نمی‌دهند.

او افزود: دشمن در ابتدای جنگ تحمیلی به این امید که پرنده‌های پروازی به دلیل نبود خلبان دیگر قادر به حرکت نیستند، با 160هواپیما، 10شهر کشور ما را بمباران کرد. در همان شب اول جنگ مردان غیور خلبان ما که فراری یا در زندان بودند، شبانه از ارتش درخواست کردند که از آن وضعیت رها شوند و در صف پروازی قرار بگیرند تا بتوانند ضرب شستی به دشمن نشان دهند. فردا صبح آن روز 140فروند هواپیما به پرواز درآمدند و خاک عراق را در هم نوردیدند. پس از آن صدام اولین گلوله توپ را به سمت ایران شلیک کرد، خبرنگاری از صدام سؤال کرد چند روزه قادر هستید استان خوزستان را تصرف کنید و او جواب داد 3روز و با این امید، علاوه بر اینکه توپخانه‌اش شهرهای مرزی ما را مورد هجوم قرار داد، 12 لشکر پیاده تقویت‌شده به استان خوزستان حمله‌ور شدند.

سرتیپ جانباز دکتر صبوری‌زاده بیان کرد: 3لشکر از سربازان عراقی از دشت عباس به خوزستان حمله کردند و امید داشتند با ادامه حرکت در جاده اهواز-تهران، شهر دزفول را که پایگاه نیروی هوایی ایران بود تصرف کنند. آنها امیدوار بودند که پادگان‌های شهر عین خوش و دو کوهه را تصرف کنند و تپه‌های ابوسلیمی را  که مکان استقرار رادارهای کنترلی پروازی رژیم گذشته بود، به دست بیاورند تا بتوانند وعده صدام را محقق کنند. صدام پیش از آن به یک خبرنگار وعده داده بود در روز ششم حمله به ایران، در میدان شهیاد (آزادی امروز) با او صحبت خواهد کرد.

او ادامه داد: لشکرهای عراقی نتوانستند به هدفشان که تصرف پایگاه‌ها و مرکز استقرار رادارهای کنترلی پروازی ایران بود، برسند.

سرتیپ جانباز دکتر صبوری‌زاده گفت: من در زمان حمله سربازان عراقی به استان خوزستان فرمانده گردان بودم. واحد  ما در همان زمان از پل نادری وارد جنگ با دشمنی که تا وسط پل آمده بود، شد. در این زمان شهید سرلشکر فلاحی، فرمانده وقت  نیروی زمینی، در جمع ما حاضر شد و پس از مشاهده میزان پیشروی دشمن، در یک لحظه به درجه‌داران و سربازانی که برای دفاع از میهنشان آماده شده بودند، گفت:"فرزندان ایران! دشمن به ما حمله کرده و شرایط فوق‌العاده سخت است؛ ولی من امیدوارم و می‌دانم که هنگامی که شما حمله را بر روی دشمن آغاز کنید، شرایط  بر دشمن از آنچه که بر ما تحمیل کرده‌اند، سخت‌تر خواهد شد. پس به حول قوه الهی حمله را آغاز کنید و شرایط را بر دشمن تحمیل کنید." ما حمله را آغاز کردیم و دشمنی را  که با 2لشکر به کرخه چسبیده بود و 10پل نظامی روی رودخانه کرخه احداث کرده بود تا نیروهایش از روی آنها عبور کنند،ظرف24ساعت تا 3راهی قهوه‌خانه در دشت عباس یا دشت آزادگان عقب راندیم .

او افزود:در قسمت میانی استان خوزستان لشکر دیگری از سربازان عراقی با پیشروی خود، شهرهای بستان و سوسنگرد را تصرف کردند و همچنان جلو می‌آمدند تا شهر اهواز را در اختیار بگیرند. در قسمت جنوبی این استان نیز برخی از لشکرهای نیروهای  عراقی شلمچه را تصرف کردند و حمله به خرمشهر را 34روز ادامه دادند تا بالاخره خرمشهر به خونین‌شهر تبدیل شد. آنها آبادان را از 3سمت محاصره کردند. در همین زمان یعنی مرداد ماه سال1360، فرمانده کل قوا دستور دادند که حصر آبادان باید شکسته شود. در همین راستا به لشکر ما مأموریت داده شد که آبادان را از محاصره خارج کنیم. ما شب‌ها تمرین می‌کردیم و از طریق ماهشهر حرکتمان را آغاز کردیم و شناسایی‌ها  انجام شدند  تا اینکه بالاخره در روز پنجم مهر ماه سال1360 با عبور از رودخانه بهمنشیر، از سمت شرق  به شهر آبادان حمله کردیم و بیش از 24ساعت در آن شهر  با دشمن جنگ تن به تن می‌کردیم تا اینکه بالاخره پس از ساعتها نبرد در محله ذوالفقاریه قدیم توانستیم نیروهای عراقی را به اروند یا شط‌‌العرب بریزیم و شهر آبادان را از محاصره دشمن خارج کنیم.

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده 2

سرتیپ جانباز دکتر صبوری‌زاده بیان کرد: پس از آزادسازی شهر آبادان از محاصره دشمن، فرماندهان عالی‌رتبه ما در روز هفتم مهر ماه سال 1360 برای عرض تبریک به حضور فرمانده کل قوا عازم تهران شدند و هواپیمای آنها در نزدیک تهران به زمین سقوط کرد. در جریان این حادثه افرادی چون سرلشکر فلاحی، سرلشکر فکوری فرمانده نیروی هوایی، سرلشکر کلاهدوز معاون سپاه پاسداران و سرلشکر جهان‌آرا فرمانده سپاه منطقه به درجه شهادت نائل آمدند.

او ادامه داد: مسئولان عراقی از شهادت فرماندهان عالی‌رتبه کشورمان خوشحال شدند. در همان زمان، سپهبد صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد . پس از این انتصاب شرایط فرق کرد. ارتش دست دوستی به سمت سپاه قدس دراز کرد و همراهی سپاه و ارتش با این کار مستحکم‌تر شد .

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده خاطرنشان کرد: در روزهای پس از  پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از فرماندهان و نیروهای ارتش ایران تصفیه  شده بودند و توان رزمی  ارتش از 100درصد به زیر 30درصد  کاهش پیدا کرده بود. در آن روزها عراق حمله به کشورمان را آغاز کرد و وقتی هجومش را به سمت داخل این مرز و بوم گسترش داد، لشکر92 اهواز، لشکر 16زرهی قزوین، لشکر 77خراسان و لشکر 21 که از تهران با قطار به اهواز رسیده بود، تلاش کردند دشمن را متوقف کنند زیرا ما در دانشگاه جنگ می‌خواندیم که آن گاه که ارتش توانایی ندارد دشمن را منهدم کند یا به عقب براند، حداقل باید آن را زمین‌گیر کند.

او تأکید کرد: ارتش، دشمن را در سال اول جنگ تحمیلی عراق بر ایران زمین‌گیر کرد و پس از حمله ثامن‌الائمه چند عملیات‌ خوب انجام شد زیرا روحیه افسران و درجه‌داران ما تقویت و مضاعف شده بود. 2ماه بعد از عملیات ثامن‌الائمه، عملیات طریق‌القدس در محور میانی انجام شد و طی آن شهرهای بستان و سوسنگرد از دست دشمن آزاد شدند. در همین عملیات، نیروهای عراقی تا فکه عقب رانده شدند. در عملیات بعدی دشمن به 2محور شمالی و جنوبی تقسیم شد و تدارک  برای دشمن مشکل گشت. بعد از آن، انجام  عملیات فتح‌المبین پیشبینی شد. این عملیات در اول فروردین  سال 1361در قسمت شمالی منطقه آغاز شد. ما در جریان این عملیات به حول قوه الهی توانستیم 2لشکر تقویت‌شده دشمن را منهدم کنیم و در همان راستا علاوه بر اینکه  13هزار و 450نفر اسیر از نیروهای دشمن گرفتیم،610دستگاه تانک،300دستگاه توپخانه و 200دستگاه خودرو به غنیمت گرفته شدند.

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده بیان کرد: واحد من در 10اردیبهشت سال1361 حمله را از شرق کارون و دارخوین آغاز کرد تا جاده اهواز-خرمشهر را از تصرف دشمن خارج کند. ما در همان شب به وسیله قایق‌های نیروی دریایی ارتش از کارون عبور کردیم و در نیمه شب به نیروهای تأمینی ارتش رسیدیم.در آن زمان درگیری به شدت آغاز شد و تعدادی اسیر گرفتیم. سپس تصور کردیم که دشمن با اسیر دادن تکنیک جدیدی را اجرا می‌کند تا جلوی پیشروی ما را بگیرد پس دستور رسید که دیگر اسیر نگیریم و هر مقاومتی را بشکنیم.

او افزود: بیسیمچی در حدود 5 صبح  خبر داد که یکی از فرماندهان می‌خواهد با من صحبت کند. رفتم و دیدم که شهید صیاد شیرازی آمده تا آخرین دستورات و راهنمایی‌ها را به من منتقل کند. دقایقی بعد من از فرمانده وقت  نیروی زمینی ارتش جدا شدم و هنوز هوا روشن نشده بود که ما به جاده اهواز-خرمشهر رسیدیم. این جاده ۱۹ماه و ۱۷روز در تصرف دشمن بود. در آن زمان درگیری شدیدی آغاز شد و پس از یک ساعت درگیری، جاده به تصرف نیروهای ارتش کشورمان درآمد. از همان زمان پاتک‌های فوق‌العاده سنگینی روی ما آغاز شد و تا غروب 9پاتک دشمن را خنثی کردیم. سپس دستور رسید که باید به سمت بصره حرکت کنیم. حرکت آغاز شد و نیروهای دشمن در برابر آن مقاومت می‌کردند تا اینکه پس از 3روز دستور رسید همینجا ختم پدافندی بگیرید و دیگر پیشروی نکنید. ما 2شب بدون پناهگاه در یک زمین صاف ماندیم سپس دستور دادند گردش به چپ کنید. شلمچه را از وجود دشمن پاک کنید.

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده گفت: ما به سمت شلمچه حرکت کردیم و در روز دوم حرکت به سمت شلمچه اعلامیه‌هایی روی سرمان ریخته شد که روی آنها نوشته شده بود "مزدوران ایرانی چنانچه شلمچه را تصرف کنید، کلید خرمشهر را به شما هدیه می‌کنیم." ما به لطف خدا پس از 5روز شلمچه را از وجود دشمن پاک کردیم و نیروی هواییمان پل 1100متری را که دشمن با هدف تقویت یا عقب‌نشینی نیروهایش روی اروند ساخته بود ، منهدم کرد. ما وارد شلمچه شدیم . آنگاه مجددا دستور رسید گردش به چپ کنید. شمال اروند را از تصرف دشمن خارج کنید.

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده

او ادامه داد: 5شب طول کشید تا ما شمال اروند را پاکسازی کردیم و در شب دوم خرداد  سال 1361به دیوارهای ویران شده شمال شهری رسیدیم که گفتند خرمشهر است. آن شب همه نیروهای ارتشی غسل شهادت کرده، وضو گرفته و تیمم کردند، زیرا قرار بر آن بود که صبح وارد شهر شویم و جنگ در شهر با جنگ در بیابان بسیار متفاوت است. فرماندهان در ساعت 10صبح ما را احضار کردند و در آنجا دستور دادند سعی کنید خونین‌شهر را به خرمشهر تبدیل کنید. واحد من در ساعت 11صبح حمله را از گمرک خرمشهر آغاز کرد و پس از یک درگیری حاد در ساعت1بعد از ظهر این محل را از دست نیروهای عراقی خارج کرد. ما پس از آزادسازی گمرک خرمشهر به سمت مرکز شهر رفتیم و در ساعت2بعد از ظهر به مسجدی رسیدیم که کلا ویران شده بود. این مسجد،مسجد جامع خرمشهر بود.

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده گفت: ما وارد محوطه مسجد شدیم و به کمک خداوند همه نیروهایمان به صورت ناخودآگاه و بدون برنامه‌ریزی  به همان سمت حرکت کرده بودند.همه ما در مسجد جامع خرمشهر دست در دست هم دعای وحدت را خواندیم و 2رکعت نماز شکر به درگاه خداوند به جا آوردیم. سپس برای پاکسازی شهر به سمت جنوب حرکت کردیم و پس از پاکسازی شهر برای پاکسازی سنگرهایی که عراقی‌ها تصرف کرده بودند آماده شدیم.در آن بعد از ظهر 19هزار و 750 نفر از نیروهای عراقی اسیر ما شدند .

او بهترین خاطره‌اش از جنگ را چنین روایت کرد: فردای شب آزادسازی خرمشهر یعنی روز چهارم خرداد  سال1361، 19هزار و 750 نفر سرباز عراقی پابرهنه و نیمه‌لخت از جلوی فرمانده لشکر 77 خراسان رژه رفتند و خبرنگاران همه خبرگزاری‌ها از تهران به آنجا آورده شده بودند تا خبر این رژه را به سر تا سر جهان مخابره کنند. زمانی که جراید و رسانه‌های استکبار اعلام کردند که بالاخره نیروهای ایرانی قادر گشتند نیروهای عراقی را از شرق کارون به غرب کارون برانند، روحیه افسران و فرماندهان عراقی خیلی تضعیف و روحیه افسران ایرانی مضاعف شد. بنابراین عملیات‌های بعدی به نتایج بسیار خوبی منجر شدند و در انتها نیروهای عراقی مجبور شدند به مرز بین‌المللی برگردند.

سرتیپ جانباز دکتر رضا صبوری‌زاده بیان کرد: واحد من، سال1367و در جریان انجام عملیات مرصاد به محاصره نیروهای عراقی درآمد . در همان زمان نیروهای عراقی دست من را شکستند و دنده‌هایم را با انبردست کشیدند تا بتوانند اطلاعاتی بگیرند اما بعد از آن من از کامیونی که قرار بود اسرا را به شهر مندلی  برساند، پایین پریدم  و پایم تیر خورد.

او گفت:من 5شب از شهر مندلی تا جاده ایلام-کرمانشاه  و شهر ایوان پیاده آمدم و پس از آنکه به ایوان رسیدم، به گردنه قلاجه آمدیم و از آنجا برای انجام معالجات اولیه  با هلیکوپتر به اسلام‌آباد رفتم. در یکی از بیمارستان‌های اسلام‌آباد بستری بودم که یک دکتر آمد و گفت:"رزمنده چرا مانده‌ای؟دشمن وارد بیمارستان شده و به همه نیروهای نظامی ایران اعم از سپاهی،بسیجی و ارتشی تیر خلاص می‌زند.در رو." من با لباس بیمارستان از بالای نرده بیمارستان پریدم و شبانه در جنگل‌های قلاجه حرکت کردم و پس از رسیدن به واحدهای خودی جنگ‌های پارتیزانی را در جنگل‌های قلاجه راه انداختیم تا دشمن را که تا جاده نفوذ کرده بود،به عقب برانیم و این کار را انجام دادیم.

 

 

 

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه