خبرگزاری موج گزارش می دهد؛
پشتپرده گفتمانِ خشم و هیاهوی ترامپ چیست؟
«بازگشت ترامپ به کاخ سفید در دورهای رخ داده که جهان با بحران نظم بینالملل مواجه است: تنشهای ژئوپولیتیکی، رقابت قدرتهای بزرگ، و فرسایش نهادهای بینالمللی، همه و همه بخشی از این بحران هستند. ترامپ این وضعیت را فرصتی برای بازتعریف نقش آمریکا میبیند، نه از طریق گفتوگو، بلکه با نشان دادن مشت آهنین.»

، یکی از نکاتی که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در روزهای اخیر آن را به کرات به نمایش گذاشته، طرح مواضع تهاجمی و عجیب علیه کشورها و دولت های مختلف جهان است. جدای از ایران، ترامپ به تازگی بر شدت تهدیدات خود علیه روسیه نیز افزوده و از تحمیل تحریم های گسترده تر و حتی در پیش گرفتن اقدامات تقابلی علیه روس ها سخن گفته است.
البته که ترامپ گفتمان تهدید خود را علیه طیف متنوعی از بازیگران در محیط بین المللی به کار گرفته و میگیرد. در این نقطه یک سوال مطرح می شود و آن هم این است که براستی پشت پرده این سیاست ترامپ چیست؟ به نظر می رسد در این رابطه توجه به ۵ مولفه مهم است.
نخست اینکه ترامپ در دولت اول خود، بارها ثابت کرد که از منطق «تهدید برای امتیازگیری» پیروی میکند. از جنگ تجاری با چین تا خروج از برجام و اعمال تحریمهای حداکثری علیه ایران، شیوهی رفتاری او مبتنی بر اعمال فشار اقتصادی، تهدید نظامی، و برهمزدن توافقات بینالمللی برای بازتعریف قدرت آمریکا بود. حال در دولت دومش، او با اعتمادبهنفسی بیشتر، بدون نگرانی از انتخابات بعدی، این مسیر را با شدت بیشتر دنبال میکند. ترامپ حالا باور دارد که تجربهی قبلیاش در قدرت، او را در جایگاهی برتر برای تحمیل ارادهاش به جهان قرار داده است.
دوم اینکه تهدیدهای خارجی در گفتمان ترامپ فقط ابزار سیاست خارجی نیستند. آنها بخشی از نمایش داخلی او نیز بهشمار میآیند. در کشوری که بخشی از افکار عمومی بهشدت ملیگرا، نژادمحور و ضد مهاجر هستند، نمایش قدرت در برابر دیگر کشورها تبدیل به نوعی بازی سیاسی شده است.
هر بار که ترامپ کشوری را تهدید میکند، در واقع پیامی دوگانه صادر میکند: به جهان میگوید که آمریکا تغییر کرده و دیگر اهل «مدارا» نیست، و به هوادارانش در داخل یادآوری میکند که “قدرت واقعی” بازگشته است.
سوم اینکه ترامپ در دولت دوم خود نیز نشان داده که علاقهای به مذاکرات کلاسیک چندجانبه ندارد. رویکرد او به روابط بینالملل همچنان تکبعدی و معاملهمحور است. در نبود توان ساختن اجماع جهانی یا رهبری دیپلماتیک، ابزار تهدید و تنش، به سادهترین راه برای اعمال نفوذ تبدیل شدهاند. به بیان دیگر، جایی که ناتوان از همافزایی و تعامل دیپلماتیک است، زبان تهدید را جایگزین میکند. زبانی که نه به حل بحرانها، بلکه به تشدید بیثباتی در جهان میانجامد.
چهارم اینکه بازگشت ترامپ به کاخ سفید در دورهای رخ داده که جهان با بحران نظم بینالملل مواجه است: تنشهای ژئوپولیتیکی، رقابت قدرتهای بزرگ، و فرسایش نهادهای بینالمللی، همه و همه بخشی از این بحران هستند. ترامپ این وضعیت را فرصتی برای بازتعریف نقش آمریکا میبیند، نه از طریق گفتوگو، بلکه با نشان دادن مشت آهنین. او بارها در سخنرانیهایش اعلام کرده که سازمان ملل، ناتو، یا توافقات بینالمللی مانند توافق پاریس یا WTO دیگر کارآمد نیستند و تنها منافع آمریکا را محدود میکنند. پس استفاده از تهدید، راهی برای در دست گرفتن دوباره ابتکار عمل در نظام جهانی از نظر ترامپ است.
پنجم اینکه فراتر از سیاست، تهدید بخشی از برَند شخصی دونالد ترامپ است. از دوران پیش از ریاستجمهوری تا حالا، او خود را چهرهای بیپروا، بیپرده، و “غیرسیاستمدار” معرفی کرده است. هر تهدیدی که بر زبان میآورد، نه تنها در راستای اهداف دولتی، بلکه در راستای تثبیت این شخصیت “قوی” و “بدون ترس” طراحی شده است. تهدید علیه کشورهای دیگر، بخشی از همان نمایش است: نمایش مردی که از باج نمیترسد، توافق نمیپذیرد، و به زعم و ادعای خود، “آمریکا را دوباره بزرگ” میکند.
ارسال نظر