English

عاقبت عشق تلفنی!

اصلاً نفهمیدم چطور شد، با یک تماس تلفنی چنان شیفته و دلباخته سوگل شدم و در روزهای بعد وابستگی عمیقی به او پیدا کردم تا اینکه تصمیم گرفتم با آنکه او سه سال از من بزرگتر بود علی رغم مخالفت پدر و مادرم به خواستگاریش بروم و...

عاقبت عشق تلفنی!

به گزارش خبرگزاری موج اصفهان، پسر جوانی که سرخورده از عشق رویایی خود مورد اخاذی یک زن کلاهبردار قرار گرفته و همه چیزش را برای به دست آوردن عشق پوشالی خود باخته بود و برای درخواست کمک به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان مراجعه کرده بود در خصوص ماجرایی که برسرش آمده بود گفت:« یکی از روزهای گرم تابستان بود و من مشغول کار بودم که شماره ناشناسی روی گوشی تلفن همراهم افتاد، بعد از چند بار زنگ خوردن گوشی را برداشتم، صدای خانم جوانی از آن طرف خط توجهم را جلب کرد، خیلی مؤدبانه سلام کرد و بدون هیچ مقدمه ای گفت از من خوشش آمده و می خواهد مرا ببیند. من از او پرسیدم شماره مرا از کجا آورده است؟ و او جواب داد: دیروز که در بانک داشتید شماره موبایلتون را به مسئول بانک می دادید شماره شما را همان موقع حفظ کردم و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم با شما تماس گرفته و بگویم که چقدر عاشق شما شده ام.

در همان تماس اول حرف هایش به دلم نشست و علاقه عجیبی به او پیدا کردم، اسمش سوگل و 3سال هم از من بزرگتر بود. خلاصه تماس های من و سوگل ادامه پیدا کرد تا اینکه قرار گذاشتیم تا یک روز همدیگر را ببینیم، روزی که او را دیدم انگار زن رویاهایم را پیدا کرده بودم، ارتباط من و سوگل ادامه پیدا کرد تا اینکه من موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و از آنها خواستم تا به خواستگاریش برویم اما آنها به دلیل اینکه عشق ما یک عشق تلفنی و خیابانی بوده و از طرفی هم سوگل سه سال از من بزرگتر بود مخالفت کردند.

عشق به سوگل چشم و گشوم را کور و کر کرده بود و دیگر هیچ چیزی را نه می دیدم و نه می شنیدم خلاصه بعد از جرو بحث و دعوا با پدر و مادرم تصمیم گرفتم خودم به تنهایی به خواستگاری بروم، موضوع را با سوگل در میان گذاشتم و او هم با خوشحالی آدرس منزلش را به من داد.

خانه ای کوچک در وسط شهر بود وقتی وارد شدم زن میانسالی که خودش را مادر سوگل معرفی می کرد حسابی از من پذیرایی کرد و گفت، پدر سوگل سال ها قبل فوت شده و من به تنهایی اورا بزرگ کردم و دوست دارم خوشبختی او را ببینم. بعد از صحبت های خودمانی وارد بحث های جدی شدیم و وقتی آنها فهمیدند که من تنها پسر خانواده هستم و وضع زندگیمان از نظر مالی خوب است، مادر سوگل پیشنهاد داد مدتی با هم نامزد باشیم  و بعد از اینکه حسابی با هم آشنا شدیم رسماً به عقد هم در بیاییم.

من ساده لوح هم سرمست از رسیدن به همسر آرزوهایم قبول کردم. از آن روز به بعد من مرتب با سوگل بودم و باهم به این شهر و آن شهر می رفتیم و خوش می گذراندیم و در این بین هرچه به او می گفتم بیا به محضر برویم و ازدواجمان را رسمی کنیم مدام طفره می رفت و می گفت هنوز زود است. من ساده نمی دانستم که او چه در سرش می پروراند.

در مدت 6 سالی که با او بودم مدام از من پول می گرفت تا جایی که یک خودروی "ام وی ام" به صورت قسطی برای او خریدم، به مناسبت های مختلف هم گوشواره، انگشتر و گردنبند طلا به او هدیه می دادم تا اینکه چند ماه قبل سوگل از من خواست برای ادامه فعالیت در رشته تحصیلیش با مشارکت من یک کار صادرات و واردات راه بیندازد  و برای آن نیاز به 40 هزار دلار پول دارد. اولش به او گفتم که این پول سنگینی است و من نمی توانم این مقدار پول را به دست بیاورم اما وقتی چند روز با من قهر کرد و مرا تهدید کرد که ازدواجش با من را بهم می زند من ناچار شدم و با هر زحمتی بود از دوست و آشنا قرض کرده و این پول را جور کردم و به او دادم اما هیچ خبری از کاری که قرار بود انجام دهد نبود بعد از چند روز رفتار او با من تغییر کرد دیگر به تلفن هایم جواب نمی داد و هرچه به در منزلشان می رفتم و در می زدم در را به رویم باز نمی کردند.

به هرجایی که می توانستم و فکرش را می کردم سر زدم اما انگار سوگل آب شده بود و رفته بود زیر زمین و هیچ اثری از او نبود کم کم داشتم دیوانه می شدم و اعصابم بد جوری ریخته بود به هم تا اینکه جواد از دوستان بسیار صمیمیم که از ماجرای من و سوگل با خبر بود دو روز پیش به من زنگ زد و مرا به رستورانی در مرکز شهر دعوت کرد اول قبول نکردم و گفتم حوصله ندارم اما او اصرار کرد بروم و گفت: برایم سورپرایزی دارد که حتماً از آمدن به رستوران پشیمان نمی شوم.

خلاصه به رستوران رفتم از در رستوران که وارد شدم، جواد، با اشاره دستش میزی را به من نشان داد و گفت آنجا را ببین، خوب که نگاه کردم دیدم سوگل با مرد مسنی حدوداً 50 ساله در حال غذا خوردن هستند و مثل رفتاری که همیشه با من داشت با آن مرد در حال بگو و بخند بود با دیدن این صحنه رستوران دور سرم گیج رفت، کنترل از دستم خارج شد به طرفش رفتم و از او پرسیدم اینجا چه کار می کنی، با این آقا چکار داری؟ می دانی چقدر دنبالت گشتم چرا تلفن هایت را جواب نمی دی؟ او نگاه سردی به من انداخت و مثل آدم های غریبه گفت: من شما رو نمی شناسم آقا بهتره مزاحم نشید، بعد مردی که کنارش نشسته بود بلند شد و گفت: هیچ معلومه شما چی می گید این خانوم محترم نامزد من است بهتره بری دنبال کارت جوان!!! و بعد در حالی که من هاج و واج مانده بودم، آن دو دست در دست هم از رستوران خارج شدند.

دنیا روی سرم خراب شده بود بی هوش افتادم روی زمین، دوستم جواد آبی به روی صورتم پاشید و کمی هم به من داد تا خوردم بعد دستم را گرفت و از رستوران خارج شدیم در بین راه به من گفت: از وقتی سوگل گم شد و تو را ناراحت دیدم بدون اینکه به تو بگم به دنبال هویت این شخص رفتم و فهمیدم که او یک زن مطلقه است که پدر و مادر هم ندارد، از ازدواج اولش یک بچه دارد و اون زنی که تو او را مادر سوگل می دانستی یک مواد فروش است که سوگل با او هم خانه است و هر از چند گاهی پسران ساده ای مثل تو را به دام می اندازد و آنها را تلکه می کند و هدفش از ارتباط و تماس با مردها ازدواج نیست بلکه تیغ زدن و اخاذی از آنهاست الآن هم این آقا را تلکه کرده و تا آنجا که خبر دارم یک آپارتمان در بهترین نقطه شهر برایش خریده است.

با حرف های جواد تازه فهمیدم که سوگل شش سال با زندگی و جوانی من بازی کرد و من بابت پول و طلاها و چیزهایی که برایش خریدم هیچ مدرکی ندارم و حتی مدرکی که نشان دهد او زن قانونی من است هم وجود ندارد و نمی دانم چطور می توانم از این زن شیاد و کلاهبردار اعاده حیثیت کنم. حال نمی دانم با چه رویی تو روی پدر و مادرم نگاه کنم حیف که دیر فهمیدم آنها خوبی مرا می خواستند و حرف های آنها درباره زندگی و انتخاب همسر چقدر منطقی و درست بود و من چقدر اشتباه می کردم که آدم باید تنها با کسی می تواند خوشبخت بشود که عاشقش باشد اما من عاشق زیبایی و حرف های دلفریب و جذابش شدم. حرف های پدرو مادرم تازه درگوشم می پیچد که چقدر گفتند:" مجید اشتباه نکن! دختری که توی خیابان عاشق تو شود توی خیابان هم تو را جا می گذارد.

گفتنی است، با همکاری کارشناسان مشاوره مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان پرونده این جوان از طریق پلیس آگاهی و دستگاه قضائی پیگیری و چند ماه بعد نیز فرد مذکور دستگیر شد .انشاء اله با برخورد ویژه دستگاه قضایی با چنین افراد شیاد و کلاهبرداری که با احساسات و عواطف جوانان بازی می کنند دیگر شاهد چنین حوادثی نباشیم.

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

دیدگاه

مهمترین اخبار

گفتگو

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه