English

در نهمین قسمت از برنامه «هزار داستان» مطرح شد؛

ماجرای روحانی قصه‌گوی مشهور و زوج معلم مناطق دورافتاده از زبان خودشان

نهممین قسمت از فصل چهارم «هزار داستان» با اجرای رزیتا غفاری و با موضوع داستان معروف‌ترین روحانی توییتر و همچنین و زن و شوهری که به خاطر یک دانش‌آموز تا دورترین روستاها رفتند، شب گذشته (سه‌شنبه 27 شهریورماه) روی آنتن شبکه نسیم رفت.

ماجرای روحانی قصه‌گوی مشهور و زوج معلم مناطق دورافتاده از زبان خودشان

به گزارش روابط عمومی برنامه «هزار داستان»، رزیتا غفاری در ابتدای این برنامه کمی درباره مهمان اول، اسماعیل آذری‌فر اهل کهگیلویه و بویر احمد که هم تحصیلات حوزوی دارد و هم از دانشگاه لیسانس جامعه‌شناسی و فوق لیسانس عرفان و تصوف گرفته، توضیح داد و از او خواست از زبانش خودش قصه‌اش را روایت کند. آذری‌فر در ابتدا با اشاره به جایگاه روحانیت در استان کهگیلویه و بویراحمد گفت: اگر زمان به عقب بازگردد باز هم به حوزه خواهم رفت.

او ادامه داد: 6 سال است که در روستاها برای بچه‌ها قصه می‌گویم و کتاب می‌خوانم چون خودم همیشه از کتاب خواندن لذت بردم و دوست داشتم لذتی که از دوران کودکی و نوجوانی از کتاب بردم به دیگران هم بدهم. وقتی 6 سال پیش از قم به شهر خودم بازگشتم فکر کردم چه کاری می‌توانم برای مردم شهرم انجام دهم. دیدم آموزش مهم‌ترین امر برای مردم است زیرا راه برون‌رفت از محرومیت آموزش است و بهترین سن برای آموزش به بچه‌ها سن کودکی است. از طرفی کودکان در شهر امکانات بهتری همچون کتابخانه‌ها و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در اختیار دارند اما در روستاها هیچ انسی بین بچه‌ها با کتاب نبود، زیرا امکانات در روستاها خیلی ضعیف است و پدر و مادرها هم بی‌سواد و فقیر هستند بنابراین تصمیم گرفتم به روستاها بروم و برای بچه‌ها قصه بگویم و کتاب بخوانم.

او افزود: در استان ما مردم با شاهنامه عجین هستند و در شاهنامه‌خوانی یک رسم بوده و هست. به همین سبب من بچه‌ها را جمع می‌کنم و از مادربزرگ‌‌های روستا می‌خواهم برایشان قصه و متل بگویند تا هم کودکان با پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها مانوس شوند و هم موجب انتقال فرهنگ گذشته و ترویج فرهنگ قصه‌گویی شود.

آذری‌فر در ادامه درباره معروفیتش در فضای مجازی گفت: دلیلش این است که من حاشیه را حذف کرده‌ام و تمرکزم روی مساله کتاب و کودک است. اگر مطالب مرا در فضای مجازی ببینید به کسی انتقاد نمی‌کنم و از برنامه‌هایی که دارم نمی‌گویم بلکه از کارهایی که انجام داده‌ام می‌گویم. به مخاطبم احترام می‌گذارم و نقدهای مخاطبان را می‌پذیرم.

او درباره گفت‌وگو با رسانه‌های خارجی گفت: چون فعالیت‌هایم در فضای مجازی منتشر می‌شود به گوش همه در سراسر جهان می‌رسد. فعالیت یک طلبه در امر آموزش و قصه‌گویی برای کودکان، برای روزنامه گاردین جذاب بود و در کل نگاه مثبتی به این امر داشتند و در این رابطه با من گفت‌وگو کردند.

این روحانی ادامه داد: از نظر من منبر رفتن و نصیحت و پند و اندرز به مردم کار هر کسی نیست، کسی که این کار را می‌کند باید خودش اهلیت داشته باشد و اهل عمل باشد. از طرفی کودک را با منبر و سخنرانی و پند و اندرز نمی‌توان تربیت کرد، بنابراین من مفاهیم را با زبان قصه، بازی و نقاشی به کودکان انتقال می‌دهم. یک شعار دارم، «قصه، توپ، رنگ» و این سه ابزار کار من هستند. بازی و تحرک لازمه سنین کودکی است، همچنین در برخی از روستاها که محروم‌تر هستند فضای محیط مناسب نیست، در این شرایط وقتی شما رنگ را وارد فضا می‌کنید نگاه بچه زیبا می‌شود.

او اظهار کرد: دو پرسش همیشه از من پرسیده می‌شود، یکی اینکه درآمدت از کجاست و دیگر اینکه چه کتابی به بچه‌ها می‌دهی؟ حضرت علی می‌فرماید حکمت را دریاب ولو از کافر، مشرک، منافق و... حکمت را از هر کسی می‌توانیم بگیریم به همین دلیل من هر کتابی که بتواند مهارتی به بچه‌ها یاد بدهد و باعث رشد فکری و رفتاری آنها شود و دنیایشان را زیبا کند، برایشان می‌خوانم. بسیاری از کتاب‌هایی که می‌خوانم ترجمه کتاب‌های خارجی است و تعصبی روی نوع خاصی از کتاب ندارم.

او درباره درآمدش گفت: من در حوزه تدریس می‌کنم و ماهی یک میلیون و پانصدهزار تومان حقوق می‌گیرم و یک زندگی ساده و معمولی دارم. از راه قصه‌خوانی تا به حال هیچ پولی وارد زندگی من نشده و هیچ کمک دولتی هم دریافت نکرده‌ام. در حال حاضر در حدود 70 روستا قصه‌خوانی صورت می‌گیرد. این کار هزینه دارد زیرا باید کتاب و وسیله بازی بخریم و کتاب کودکان هم خیلی زود پاره و خراب می‌شود. با هزینه شخصی خودم و با ماشین خودم به روستاها می‌روم حتی از روستایی‌ها غذا هم نمی‌گیرم و به خانه آنها نمی‌روم. چند کنسرو با خودم می‌برم و همان را می‌خورم تا باری بر دوش روستاییان نباشم.

آذری‌فر درباره اثر کارهایش که موجب رضایتش می‌شود گفت: همین که بچه‌ها وقتی مرا می‌بینند، می‌شناسند و در برنامه‌های قصه‌خوانی شرکت می‌کنند برایم رضایت‌بخش است. در این مناطق روستایی دختران ترک تحصیل شده زیاد هستند، من به آنها کتاب و وسایل ورزشی و نقاشی می‌دهم تا در طول هفته بچه‌ها را جمع کنند و برای آنها کتاب بخوانند و به آنها آموزش دهند. این کار باعث می‌شود که خودشان هم کتاب بخوانند و سواد و اطلاعاتشان از بین نرود و بدانند که خودشان باید برای خودشان کاری انجام دهند. همچنین طلبه‌های نوجوان را هم به این روستاها می‌فرستم تا در امر آموزش بچه‌ها فعالیت کنند. هر از گاهی پدر و مادرهای بچه‌ها را جمع می‌کنم و راجع به مشکلات بچه‌ها با آنها همفکری می‌کنم.

او در ادامه به نمونه‌هایی از تاثیر کتاب‌ها بر روی تفکر و رفتار بچه‌ها اشاره کرد و گفت: سرانه مطالعه بچه‌های روستاهایی که می‌روم یک ساعت است. هدفم این است که بچه‌ها با هم مهربان باشند و فکرشان رشد کند. امیدوارم بچه‌های روستاهای استان کهگیلویه و بویراحمد آینده درخشانی داشته باشند. معلم‌ها واقعا در روستاهای استان ما زحمت می‌شکند و ما قدردان آنها هستیم.

این مدرس حوزه علمیه درباره بدترین و بهترین قضاوتی که شده گفت: اعتراض و دشنام‌های زیادی شنیدم اما زمانی که می‌خواستم از قم به دهدشت بروم یکی از دوستانم که حق معلمی به گردنم دارد، چند توصیه به من کرد و گفت: وقتی به دهدشت می‌آیی حضور پررنگ سیاسی نداشته باش؛ در چارچوب نظام باش اما فعالیت سیاسی نکن. در این راه فحش زیاد می‌خوری، تحمل کن و جواب نده.

او در پایان بیان کرد: کاش در کشور ما نظام آموزشی بیشتر جدی گرفته می‌شد. آموزش و پرورش به خصوص مقطع ابتدایی جدی‌تر بود و به معلم‌ها بیشتر رسیدگی می‌شد. ما نظام آموزشی خوبی نداریم. در مدارس کودکی را از بچه‌ها می‌گیرند. وقتی کودکی از بچه‌ها گرفته شود، بچه رشد خوبی ندارد. ای کاش سیاست حاکمان ما توجه جدی به امر آموزش و هنر بود.

در ادامه رزیتا غفاری درباره دومین مهمان برنامه گفت: مهمان دوم برنامه آقای حسن وجدی و همسرشان هستند که بعد از پایان تحصیلات در دانشسرا به روستای صعب‌العبور و دورافتاده گون پاپاق در مرز شوروی اعزام شدند.

در ابتدا حمیده همسر حسن وجدی درباره نقل مکان به آن روستای دورافتاده گفت: در ابتدای ازدواجمان قرار نبود به آنجا برویم اما بعدا شرایطی پیش آمد که تصمیم گرفتیم رفاه و امکانات را کنار بگذاریم و نقل مکان کنیم.

وجدی توضیح داد: من از سال 72 در این گونه مناطق بودم. زمانی که در دانشسرا بودم همیشه روستای گون پاپاق به عنوان دورترین منطقه مثال زده می‌شد و همچون یک تبعیدگاه بود. فکرش را هم نمی‌کردم که آن روستا نصیبم شود، اما در امتیازبندی و قرعه‌کشی گون پاپاق نصیب من شد. با همکارم به آن منطقه رفتیم که بسیار دورافتاده بود و امکان اینکه به شهر برویم و برگردیم نبود به ناچار باید آنجا می‌ماندیم. خودم به این کار علاقه زیادی داشتم و زمانی که همکارانم بعد از یک یا دو سال انتقالی می‌گرفتند و به مدارس شهری می‌رفتند من دوست داشتم آنجا بمانم زیرا صفا و صمیمیت مردم مرا گرفتار کرده بود.

او ادامه داد: در آن مناطق زندگی برق و آب لوله کشی نبود و زندگی بسیار سخت بود به خصوص وقتی مجرد بودم. وقتی به خواستگاری همسرم رفتم می‌دانست من آموزگارم و در مناطق خارج از شهر تدریس می‌کنم اما آن زمان قصد نداشتم که همسرم را به مناطق دورافتاده ببرم. بعد از ازدواج مسائلی پیش آمد که ناچار شدیم تصمیم به رفتن بگیریم.

حمیده گفت: اولین بار که به روستای گون پاپاق رفتم خانه‌مان یک خانه کاهگلی وسط یک دشت بود که حیاطش دیوار نداشت. من فکر کردم آنجا انباری است و خنده‌ام گرفت. آب لوله‌کشی و تلفن نداشت، یک شیفت برق داشتیم و بعدازظهرها به قدری ضعیف بود که یخچال و تلویزیون کار نمی‌کرد، اما خوشبختانه دو سه ماه بعد خانه‌ها لوله‌کشی شدند و یک سال بعد تلفن آمد. اهالی آنجا می‌گفتند قدم شما مبارک است  از وقتی آمدید این نعمت‌ها را با خودتان آوردید. درست است که آنجا امکانات نبود اما اهالی بسیار رئوف و مهربانی داشت. من محبتشان را هرگز فراموش نمی‌کنم. نزدیک به 4 سال آنجا زندگی کردم و فرزند اولم در آن منطقه به دنیا آمد. زندگی سخت بود اما بد نبود.

وجدی درباره مدارس تک دانش‌آموز در مناطق دورافتاده بیان کرد: به خاطر دوری و سطح درآمد اکثر افراد به شهرهای اطراف مهاجرت کرده‌اند به همین دلیل تعداد خانواده‌ها و بچه‌ها بسیار کم شده به حدی که در برخی مقاطع تنها یک دانش‌آموز وجود دارد، اما مدارس همچنان دایر است.

او افزود: من این مناطق را برای خدمت ترجیح می‌دهم و وقتی می‌شنوم که یکی از دانش‌آموزانم در دانشگاه درس می‌خواند خیلی خوشحال می‌شوم. دانش‌آموزی دارم که الان سال آخر پزشکی را می‌گذراند و این برای من باعث خوشحالی و افتخار است.

حمیده در ادامه بیان کرد: سال 82 همکاری با نهضت سوادآموزی را آغاز کردم. سال 90 به دلیل اینکه آموزش و پرورش به نیرو نیاز داشت، استخدام رسمی شدم و در اولین سال کارم به روستایی در منطقه اصلان‌دوز در مرز بین آذربایجان و ایران که از گون پاپاق هم دورتر است منتقل شدم. به ناچار تنها به آنجا رفتم. البته سرویس داشتیم و با همکارانم هر روز به مدرسه می‌رفتیم و بعدازظهر برمی‌گشیتم. یک سال به این منوال گذشت و سال دوم بخشنامه‌ای آمد که بر اساس آن زوجین می‌توانستند منتقل شوند. من انتقالی گرفتم و پیش همسرم برگشتم و با هم در یک مدرسه همکار شدیم.

وجدی در ادامه گفت: در این گونه مناطق یک نفر مدیر، معاون، آموزگار و حتی مستخدم مدرسه است. گاهی باید بچه‌ها را از کلاس بیرون می‌فرستادم تا جارو بزنم یا اگر سقف چکه می‌کرد باید خودم تعمیر می‌کردم، گاهی به شوخی از همسرم می‌خواستم که برایم چای بیاورد یا کلاس‌ها را جارو بزند اما ناراحت می‌شد و انجام نمی‌داد. من هم می‌گفتم پس من شما را با ماشین نمی‌برم پیاده بیا.

حمیده گفت: یک سال بعد حورا به دنیا آمد و برای اینکه کار کردن با همکاران خانم برایم راحت‌تر به مدرسه دیگری رفتم. حورا را هم با خودم به مدرسه می‌بردم. یکی از روزها زمانی که حورا 7 ماهه بود، در راه برگشت سیل آمد و ماشین ما وسط رودخانه خاموش شد. خیلی ترسیده بودیم. موبایل‌هایمان هم آنتن نداشت. بعد از حدود 15 دقیقه اهالی روستا آمدند و با تراکتور ما را از آب بیرون کشیدند.

وجدی گفت: با وجود این شرایط یک بار ندیدم که همسرم از این سختی‌ها گلایه کند یا بگوید دیگر به کارم ادامه نمی‌دهم.

او در پایان گفت: کار در مدراس تک ‌دانش‌آموز بسیار سخت‌تر است چون بچه در این گونه مدارس همبازی ندارد و ما علاوه بر تدریس باید همبازی او هم باشیم. گاهی پیش آمده که در روز تعطیل دانش‌آموز تماس گرفته و از من خواسته که به مدرسه بروم چون هیچ کس را ندارد که با او بازی کند.

فصل چهارم برنامه «هزار داستان» به تهیه‌کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی مریم نوابی‌نژاد در ماه محرم و صفر ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و در ساعات 1 بامداد، 7 صبح، 13 بعدازظهر بازپخش می‌شود.

 

 

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه