English

دفاع از ناموس و یک دیه تا آزادی

همین چند روز قبل بود که پس از شش سال حضور در زندان، برای اولین بار طعم آزادی موقت را با تأمین قرار وثیقه توسط خیران چشید. «ملوک» در آخرین دقایق مرخصی، رو به روی در زندان مرکزی مشهد مقابل ما نشست و از آن چه برای دفاع از شرفش بر او گذشت گفت.

دفاع از ناموس و یک دیه تا آزادی

مهدی عسگری-خبرگزاری موج؛ "همین چند روز قبل بود که پس از شش سال حضور در زندان، برای اولین بار طعم آزادی موقت را با تأمین قرار وثیقه توسط خیران چشید. «ملوک» در آخرین دقایق مرخصی، رو به روی در زندان مرکزی مشهد مقابل ما نشست و از آن چه برای دفاع از شرفش بر او گذشت گفت. در حالی که چند روز دیگر محکومیت شش ساله اش به پایان می رسد برای آزادی از زندان، تأمین مبلغ سنگین دیه مهم ترین دغدغه این روزهای اوست؛ دیه ای که با توجه به بضاعت اندک «ملوک» قطعا خانواده اش توانی برای تأمین آن نخواهند داشت و ملوک می ماند و یک دنیا چشم امید ...

آن شب شوم ...

بعد از گذشت سال ها از آن شب، حتی یادآوری آن چه بر او گذشته منقلب اش می کند. او می گوید: در کارگاه قالی بافی، کارگر ساده بودم و ساعت ها پشت دار قالی می نشستم. همسرم کارگر  دامداری بود.

بعد از سال ها زندگی عشایری و کوچ از هزار مسجد به «مراوه تپه» در استان گلستان، با کلی قرض و قسط و وام، خانه کلنگی کوچکی در حومه شهر قوچان خریدیم. آن اتفاق در 12 مهر سال 90 افتاد. تا ساعت 10:30 شب در کارگاه ماندم و قالی بافی کردم. منزل ما کمی از مرکز شهر دور بود. در راه بازگشت در حالی که از حاشیه جاده به سمت منزل می رفتم، چهار جوان که حالت طبیعی نداشتند و سوار بر موتور بودند از کنارم عبور کردند.  چند متری که رفتند، دور زدند، برگشتند و محاصره ام کردند.

 در حالی که تقلای من برای فرار از دست آن ها بی فایده بود، آن ها به التماس های من برای رهایی پاسخ ندادند و همین امر موجب درگیری من با آن ها شد، در این درگیری برای دفاع از خود با استفاده از چاقوی قالی بافی ضربه ای به یکی از آن ها وارد کردم و از صحنه گریختم...

دستگیری و ...

«جوانی که چاقویش زدم همان شب در بیمارستان فوت کرده بود» این را می گوید و ادامه می دهد: فردای آن روز به منزل یکی از اقوام رفته بودم که تماس گرفتند و گفتند، خودت را به کلانتری معرفی کن. من هم سریع خودم را معرفی و بعد هم برای افسر کلانتری آن اتفاق را کامل تشریح کردم. آن ها هم پرونده ام را تکمیل کردند و به زندان تحویلم دادند. دو سه روز بعد هم به همراه قاضی ویژه قتل برای بازسازی صحنه قتل به محل حادثه رفتیم.

ملوک در حالی که با دستمال اشک هایش را پاک می کند، ادامه می دهد: تمام تلاشم در زندگی این بوده که بنده خوبی برای خدا باشم. در زندگی سال ها کوچ نشین بودیم و با قناعت زندگی می کردیم. خدا هم لطف داشت و چهار پسر به من داد که همه آن ها چه در سال هایی که کنارشان بودم و چه در سال هایی که نبودم از راه خدا غافل نشدند و زندگی شرافتمندانه ای داشته اند.

او می گوید: بعد از 430 روز حضور در زندان قوچان به زندان مشهد منتقل شدم. در این سال ها همسرم برای فرزندانم هم مادر بود و هم پدر و به سختی کار کرد تا امور زندگی بگذرد ...

روز و شب های زندان...

می گوید: زندان بیقراری خاص خودش را داشت. خیلی وقت ها تصویر فرزندانم جلوی چشمانم بود. آرزوی بغل کردن و بوسیدن آن ها بزرگ ترین حسرت زندگی ام شده بود. وقتی فرزندانم به ملاقاتم می آمدند به آن ها می گفتم من از راه راست منحرف نشدم، شما هم خدا را فراموش نکنید. در زندان که بودم قالی بافی و گلیم بافی می کردم تا خرج روزمره زندگی در بیاید اما هزینه ها زیاد بود و همسرم گاهی زیر بار هزینه های زندگی می ماند و من از همان پول اندکی که برای تابلو فرش ها عایدم می شد گاهی مشکل کوچکی از خانه را برطرف می کردم. به دلیل کار زیاد دستم آسیب دید و دکتر گفت نباید تا مدتی قالی بافی کنم. این بود که مسئول یکی از بندهای زندان زنان شدم و کارهایی از قبیل خاموشی، بیدار باش و آمارگیری را انجام می دادم و مقدار کمی هم حقوق می گرفتم که از حقوق قالی بافی کمتر بود.

 اما دلم نمی آمد از این پول برای خودم هزینه کنم،  پسرم در خاش خدمت سربازی انجام می داد...

او وقتی اسم فرزندش را به زبان می آورد گریه می کند و می گوید: 10 روز بعد از این که به زندان مشهد منتقل شدم حکم قصاصم آمد اما کار به بررسی مجدد موکول شد. در دادگاه قاضی به من گفت که آخرین دفاع ات را انجام بده و من گفتم  آقای قاضی من باید از خودم دفاع می کردم. بالاخره حکم دیوان عالی کشور اعلام شد که در آن به شش سال حبس و پرداخت دیه کامل یک مرد محکوم شدم.

او ادامه می دهد: چند روز دیگر شش سال زمان زندان من به پایان می رسد و اگر پول دیه را نپردازم باید همچنان در زندان بمانم. شش سال به خاطر این که دوستان و آشنایان توان وثیقه گذاشتن نداشتند از مرخصی و دیدار خانواده ام محروم بودم تا این که برادر شوهرم به همراه فرد خیر دیگری دو سند به میزان وثیقه مورد نیاز تحویل دادند تا بتوانم بالاخره خانواده ام را ببینم.

نبودم و فرزندانم ازدواج کردند...
از ماجرای ازدواج پسرانش در روزهای زندان بودنش می پرسم. آهی بلند می کشد و می گوید: پسر بزرگم در روزهایی که نبودم ازدواج کرد و چهار ماه بعد هم پسر دومم جشن عروسی گرفت. مسئولان زندان برای ازدواج فرزندانم حمایتم کردند و با کمک خیران ماشین لباس شویی و یخچال به پسرانم دادند. شب عروسی پسر بزرگم تا صبح اشک ریختم و ناله کردم. مثل هر مادری آرزوی عروسی پسرانم را داشتم. دلم می خواست خودم عروسم را به خانه بیاورم و برایش اسپند دود کنم

حالا صدای گریه هایش بلندتر می شود، در حالی که اشک تمام صورتش را پوشانده ادامه می دهد: فردای روز عروسی هم جمعه بود و اجازه تلفن نداشتم. شنبه به پسرم زنگ زدم و عروسی اش را  تبریک گفتم.

 وقتی عروس هایم به همراه پسران و خانواده ام به دیدنم می آمدند از روی آن ها خجالت می کشیدم. در این مدت عروس کوچکم به خاطر ناراحتی و غصه من دچار افسردگی شدید شد و هشت ماه در بیمارستان بستری بود. وقتی بعد از شش سال برای اولین بار به خانه رفتم، عروسم فیلم شب عروسی شان را گذاشت، آن قدر گریه کردم و غصه خوردم که حالم بد شد.میان حرف های پرغصه اش خنده کوتاهی روی لبانش می نشیند و می گوید: پسر بزرگم الان پسری 2.5 ساله دارد که خیلی دوستش دارم. خدا را شکر می کنم که در نبودنم فرزندانم از راه راست منحرف نشدند و با ادب و مردم دار تربیت شدند و به هیچ خلافی آلوده نشدند. وقتی بعد از شش سال آزاد شدم، برای اولین بار که به حرم رفتم از امام رضا(ع) خواستم اسباب آزادی همه زندانیان جرایم غیر عمد را فراهم کند و هوای من را هم داشته باشد.

آخرین حرف های ملوک هم حکایت از امید به آینده دارد: نمی دانم چقدر دیگر باید در زندان بمانم اما امیدوارم انسان های نیک اندیش من را هم فراموش نکنند.

در رأی دادگاه چه آمده است

در بخش هایی از رأی دادگاه در خصوص این پرونده آمده است: در خصوص اتهام خانم «ملوک ...»، که از تاریخ 12 مهر ماه سال 90 در بازداشت است، مبنی بر قتل یک مرد، پس از تنظیم کیفرخواست  در تاریخ 9 آذر سال 90 در دادسرای عمومی و انقلاب قوچان و شکایت اولیای دم، با استناد به این که ضربه وارد شده توسط متهم از نظر دادگاه دفاع از عرض و ناموس بوده است، قصاص را منتفی و ضمن محکومیت وی به پرداخت دیه کامل مرد مسلمان در حق اولیای دم، از جهت جنبه عمومی جرم نیز متهم را به شش سال حبس تعزیری محکوم نموده و پس از اعتراض اولیای دم به عدم صدور رأی قصاص، این حکم در شعبه نهم دیوان عالی کشور رسیدگی شد و مورد تأیید قرار گرفت و قصاص منتفی شد و اولیای دم نیز در جلسه 14 مرداد سال گذشته صریحا خواستار دریافت دیه مقتول شدند و وکیل متهم نیز به صراحت پرداخت دیه را متقبل شد. مراتب فوق الاشاره و نظر به اقاریر صریح متهم به شرح منعکس شده در تحقیقات مرجع انتظامی و دادسرا و جلسات رسیدگی دادگاه های کیفری استان و سایر قراین و شواهد موجود در پرونده  از جمله اظهارات همراهان مقتول در شب حادثه که تفصیل اظهارات متهم و همراهان مقتول به شرح دادنامه مورخ 30 خرداد سال 94 صادره در دادگاه منعکس شده است، از مجموع دفاعیات متهم و اظهارات حاضرین در صحنه درگیری مرحوم با متهم این است که مقصود مقتول از منازعه با متهم ایجاد مزاحمت نبوده بلکه درصدد هتک عرض و ناموس متهم بوده است و به لحاظ این که زمان درگیری ساعت حدود 11 شب در خیابان فرعی خلوت و تاریک بوده، لذا با احساس خطر مذکور به حکم عقل و فطرت در مقام دفاع از عرض و ناموس برآمده و فقط یک ضربه به مرحوم وارد کرده است و در نهایت به دلیل این که از حد دفاع تجاوز کرده است، به استناد تبصره 20 ماده 302 قانون مجازات اسلامی مصوبه سال 92، قصاص منتفی است و با توجه به مطالبه دیه از ناحیه اولیای دم، دادگاه نامبرده را به استناد مواد 448، 462 و 488 قانون مجازات اسلامی به پرداخت یک فقره دیه کامل مرد مسلمان در حق اولیای دم مقتول ظرف مدت یک سال از زمان وقوع حادثه و بابت جنبه عمومی قضیه مستند به ماده 612 قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات مصوبه سال 1375 به تحمل شش سال حبس تعزیری.

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر